سفارش تبلیغ
صبا ویژن
8pic.ir     آپلود رایگان عکس و فایل

نوشته شده توسط : علـــی

بسم الله الرحمن الرحیم

...ادامه از قبل


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

ما نوع دیگری هم از شفاعت داریم که قابل توجه است. شفاعتی که روی آن بحث شد ، چه بسا آن را شفاعت مغفرت بنامیم. نتیجه این شفاعت موجب غفران گناه می شود. اما شفاعت دیگری به نام شفاعت رهبری یا عمل است که از همین دنیا شروع می شود.

مثلاً شما پای منبر خطیبی می شنویئ، او می گوید: امام حسین علیه السلام در ظهر عاشورا، در آن بحران جنگ، نماز اول وقت را ترک نکرد و در مقابل تیرباران یزیدیان، نماز ظهر را ادا کرد. آنگاه شما تحت تأثیر این عمل واقع شده می گویید: این درست نیست که من حسینی باشم، اما نمازم را هر وقت شد بخوانم؛ بنابراین از امروز نماز اول وقت را برنامه خود قرار می دهم.

در اینجا امام حسین علیه السلام دست شما را گرفته و شفاعت کرده و واسطه قرب شما به خدا گردیده است که صورت باطنی آن در قیامت همان شفاعت است.

هر حدیث و سخنی از اولیاء که تو را می سازد و حتی هر عالم دینی که تو را هدایت می کند، شفاعت رهبری اتفاق افتاده است. این شفاعت به هیچ صورت قابل انکار نیست. یعنی همان طور که اعمال تجسم می یابد، روابط نیز تجسم می یابد. جهت این که امام حسین علیه السلام بیشترین شفاعت را دارد برای این است که نهضت او بیشترین پیروان را جذب و هدایت می کند.

در جهت مخالف هم شفاعت رهبری مطرح است. یعنی کسانی که موجب گمراهی دیگری شده اند در قیامت این رابطه تجسم یافته و چنین ظهور می یابد که او   به سوی جهنم رهنوم شود. چنانکه در مورد فرعون فرمود: 


« یقْدُمُ قَوْمَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ : فرعون روز قیامت جلوی پیروان خود می افتد و آنها را وارد جهنم می کند - هود/98 -».


حق با کیست، ج2 ، ص18

ادامه دارد...



کلمات کلیدی : مناظره تشیع و اهل سنت
تاریخ انتشار : 91/12/5:: 11:8 عصر نظرات ( )
نوشته شده توسط : علـــی

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه از قسمت قبل...


عمر عبدالوافی [حنبلی]:

آخر قرآن می گوید: «و الذین اتخذوا من دونه اولیاء... : کسانی که جز خدا سرپرستانی گرفته اند، می گویند: ما آنها را عبادت نمی کنیم جز برای این که ما را به خدا نزدیک کنند - زمر/3-».  آیا این همان شرک نمی باشد؟


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

جناب عمر عبدالوافی حجر! این که دیگر واضح است که آیه می گوید. آنها اقرار می کنند که ما غیر خدا را می پرستیم. ولی مؤمنی که معتقد به شفاعت است چنین چیزی نمی گوید. او نمی گوید، من شفیع را می پرستم بلکه می گوید: خدا به افرادی اجازه شفاعت داده است. شما فکر نکنید که من به همه سخنان علی عبدالله قانع شده ام ولی حقیقت را هم نباید کتمان کرد.

مشرکان مجسمه های دست ساز را بندگی می کردند و بر آنها سجده و رکوع می آوردند و برایشان حج به جا می آوردند و به نامشان ذبح می کردند. انصاف نیست که شما این آیات را که در مورد مشرکان نجس است، در مورد مسلمانان اعم از شیعه و سنی که معتقد به شفاعت مأذون هستند تلقی کنید. شما سیاسی فکر می کنید یا قرآنی؟ چرا روی لغت های قرآن دقت نمی کنید. عبادت و خواندن غیر خدا، یعنی برای او سجده و ذبح و نماز خواندن، ولی شفاعت خواستن، اصولاً از نوع عبادت نیست. آیا شما همه مراجعان به ادارات دولتی که از آنها حاجت می خواهند و برای حل مشکل خود واسطه می جویند، آیا آنها را از مشرکان مهدورالدم می شمارید؟


ادامه دارد لطفاً پیگیری فرمائید ...

منبع: حق با کیست، ص 18-17



کلمات کلیدی : مناظره تشیع و اهل سنت
تاریخ انتشار : 91/11/30:: 10:47 عصر نظرات ( )
نوشته شده توسط : علـــی

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه از قبل...

کاتب عثمان ‍[حنفی]:

آقای علی عبدالله فکرت، این تعریفی که از شرک ارائه می دهد، صحیح به نظر می رسد، مخصوصاً قابل توجه است که آیاتی ارائه شد که «اذن الله را محک شرک و توحید قرار داده است؛ چون این تعریف، مستند به آیات قرآنی است، تفکر انگیز است من فکر نمی کردم می توان چنین مطالب دقیقی از قرآن برداشت نمود. اما آیا واقعاً معتقدان به شفاعت به این ظرایف هم توجه دارند؟


عمر عبدالوافی [وهابی]:

درست است که تو این آیات را به رخ ما می کشی، لکن به فرموده محمدبن عبدالوهاب، وقتی به مشرکان گفته می شد، چرا بت ها را می پرستید، می گفتند بت ها شفیع ما هستند و ما را به خدا نزدیک می کنند. شما هم همان کار را می کنید. اولیاء را می پرستید و می گویید: به شفاعت آنها امید بسته ایم و این همان عقیده مشرکان است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

من پیوسته می گویم، ملاک شرک و توحید «اذن الله» است؛ باز شما شرک های بی اذن را مطرح می کنید. مقایسه این امر با امر مشرکان جفایی بزرگ در حق مسلمین بوده و مخالفت با علم و درایت است زیرا در اینجا دو تفاوت اساسی داریم: اولاً ما اولیاء را نمی پرستیم و فقط انها را شفیع حاجات خود قرار می دهیم. ثانیاً ما برای شفاعت خواهی از اولیاء ، طبق آیات قرآن اجازه داریم؛ چون قرآن شفاعت به «اذن الله» را قبول دارد. مشکل مشرکان اینست که اذنی در شفیع قرار دادن بت ها ندارند.

حالا شما آمده اید معتقدان به شفاعت را مهدورالدم معرفی کرده و ادم کشی راه می اندازید؟ عمل شما از نظر قرآن فتنه و آشوب است و فتنه از کشتار هم بدتر است «و الفِتنةُ اَشَدُّ منَ القَتل - بقره/191 -».

 

منبع: حق با کیست ص17-16



کلمات کلیدی : مناظره تشیع و اهل سنت
تاریخ انتشار : 91/11/26:: 5:35 عصر نظرات ( )
نوشته شده توسط : علـــی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نظر دانشمندان اهل سنت در مورد پرداختن پیامبر به مسأله امامت در زمان حیاتش و نقد آن چیست ؟


دانشمندان اهل تسنن می‌گویند: پیامبر اکرم نفیاً و اثباتاً درباره شکل زعامت و نحوه امامت افراد سخنی نگفته و روشن نکرده است که مسئلة زعامت یک موضوع انتخاتی است یا انتصابی.

براستی آیا عقل و خرد باور می‌کند که پیامبر در این مسئلة حیاتی جانب سکوت را انتخاب کند، و به یکی از دو طرف قضیه تصریح یا اشاره‌ای نکند؟!

گذشته از داوری عقل، بررسی تاریخ اسلام نیز بر خلاف این نظریه گواهی داده و می‌رساند که پیامبر اکرم(ص) در فواصل مختلفی تذکر می‌داد که موضوع رهبری امّت پس از درگذشت وی، مربوط به خدا است و او در این کار اختیاری ندارد. اینک نمونه‌هایی در این مورد:

هنگامی که رییس یکی از قبایل به نام «اخنس» حمایت خود را از پیامبر اکرم مشروط به این کرد که پس از درگذشت وی زمامداری امّت به او واگذار شود، پیامبر در پاسخ وی چنین گفت: «الأمر إِلی الله یَضعه حَیث یَشاء» [یعنی کار زعامت مربوط به خداست]؛ او هر کسی را صلاح دید، برای این موضوع انتخاب می‌کند. رئیس قبیله از شنیدن این جمله مأیوس شد و در پیامی که فرستاد گفت: معنا ندارد رنج و زحمت ازآن من باشد ولی زعامت و رهبری ازآن کس دیگر. (تاریخ طبری 2/172)

نیز در تاریخ اسلام می‌خوانیم که پیامبر اکرم نامه‌ای به زمامدار «یمامه» نوشت و او را به آیین خود دعوت نمود. وی نیز تقاضایی همانند تقاضای «اخنس» نمود و پیامبر همچنان از پذیرفتن درخواست او امتناع ورزید و در پاسخ او گفت: «لا ولا کرامة» [یعنی این کار دور از عزّت نفس و بلندی روح است.] (تاریخ کامل 2/63)

اینها و مانند اینها گواهی می‌دهد که پیامبر اکرم نه تنها در مسئلة رهبری امّت جانب سکوت را انتخاب ننموده بلکه به یک طرف قضیه «انتصابی بودن امامت» نیز تصریح کرده است.

اهمیّت مسئله زعامت و رهبری امّت، مطلبی نیست که تنها ما درک کرده باشیم؛ بلکه در همان صدر اسلام این مسئله برای اکثر مردم ملموس بود. مثلاً هنگامی که خلیفة دوم با ضربه‌های ابولؤلؤ از پای درآمد و فرزند وی، عبدالله‌بن عمر، پدر را در آستانة مرگ دید رو به پدر کرد و گفت هر چه زودتر برای خود جانشین معیّن کن و امّت محمّد را بدون چوپان رها نساز.

نیز عین همین پیام را عایشه، همسر پیامبر، به خلیفة‌ دوّم فرستاد و از وی درخواست کرد که برای امّت محمّد حافظ و نگهبانی تعیین کند. آیا صحیح است بگوییم این دو نفر اهمیت مسأله رهبری را از نزدیک لمس کرده بودند امّا رسول گرامی(ص) به اندازة این دو نفر به ضرورت مسئله پی نبرده بود؟!

نگرشی کوتاه به زندگانی پیامبر اکرم در مدّت ده سال اقامت در مدینه این مطلب را به خوبی ثابت می‌کند که حضرتش هر موقع مدینه را به عزم جایی ترک می‌گفت، فوراً کسی را به عنوان جانشین خویش در مدینه تعیین می‌نمود تا در این مدّت کوتاهی که پیامبر اکرم در مدینه نیست، مردم بی‌سرپرست و بی‌پناه نباشند. آیا شایسته است که چنین پیامبری که به اهمیت و ضرورت تعیین جانشین پی برده و احساس کرده بود که حتی برای یک مدت کوتاه هم نباید مدینه را بدون تعیین جانشین ترک گفت، جهان را ترک گوید و جانشین برای خویش تعیین ننماید و لااقل در شکل رهبری و نحوة‌ زمامداری سخن نگوید؟!

پیامبر حتی هنگامی که نقطه‌ای را فتح می‌کرد و سپس آنجا را ترک می‌گفت فوراً برای آن منطقة فتح شده رئیس تعیین می‌کرد، با این وضع چگونه می‌توان گفت که پیامبر اکرم از تعیین جانشینی که پس از وی زمام امر امّت را در جهان اسلام به دست بگیرد و اسلام جوان را رهبری کند، غفلت ورزیده و در این باره فکری نکرده است؟!

احادیث متواتر و تاریخ قطعی اسلام گواهی می‌دهند که نبوت و امامت، در یک روز برای مردم اعلام شده‌اند و روزی که پیامبر اکرم مأموریت یافت به خویشاوندان خود رسالت خویش را اعلام کند، همان روز نیز خلیفه و جانشین را تعیین کرد.

مفسران و محدّثان عالیقدر اسلام می‌نویسند: هنگامی که آیة «وَ أَنذِرْ عشیرتک الأقربین» شعراء/214 [خویشاوندان نزدیک خود را از مخالفت خدا بیم بده] نازل گردید، پیامبر دستور داد علی غذایی برای گروهی از میهمانان که همگی از بستگان آن حضرت خواهند بود آماده کند. علی نیز به فرمان پیامبر، غذایی آماده ساخت و 45 نفر از شخصیتهای بنی‌هاشم در آن مجلس دور هم گرد آمدند. روز اوّل بر اثر سخنان بی‌اساس ابی‌لهب، پیامبر موفق به ابلاغ رسالت خود نگشت. فردا بار دیگر این برنامه تکرار شد. پیامبر پس از آنکه میهمانان غذا صرف نمودند، برخاست و پس از ستایش خداوند و اعتراف به یگانگی او چنین فرمود:

من فرستادة خدا به سوی شما و عموم جهانیان می‌باشم و برای شما خیر دنیا و آخرت آورده‌ام، خدای من به من امر کرده شما را به این آیین دعوت کنم و هرکس از شما در این راه مرا یاری کند او وصی و جانشین من خواهد بود.

در این لحظه جز علی‌بن ابی‌طالب کسی برنخاست و پشتیبانی خود را اعلام ننمود. پیامبر به علی فرمود بنشین. پس از آن، پیامبر مجدداً همان جملة پیشین را برای بار دوّم و سوم تکرار کرد و در دفعات بعد نیز کسی جز علی پشتیبانی و فداکاری خویش در راه هدف پیامبر را اعلام نکرد. در این موقع پیامبر رو به خویشاوندان کرد و گفت: «اِنَّ هذا أَخی و وَصییّ و خَلیفتی فیکم، فَاسمعوا و اَطیعوا» [علی برادر من و وصی و جانشین من در میان شما است، لازم است گوش به فرمان او باشید و از وی اطاعت کنید.] (رک: تاریخ طبری 2/62-63؛ تاریخ کامل 2/40-41)

این قسمت از تاریخ آن چنان مسلّم است که جز ابن تیمیه که عناد او در انکار فضایل خاندان پیامبر بر همگان روشن است کسی در صحت آن تردید ننموده است.

این حدیث علاوه بر اینکه از دلایل امامت امیر مؤمنان به شمار می‌رود، خود بزرگترین گواه بر این است که مسئله امامت در اختیار امّت نیست و نیز می‌رساند که اعلام جانشین آن‌چنان مهم بوده که دارندگان هر دو منصب (نبوت و امامت) در یک روز برای خویشاوندان اعلام گردیدند. این حادثه در سال سوم بعثت بود و تا آن روز دعوت پیامبر به وسیلة تماس های مخصوصی با افراد انجام می‌گرفت و در حدود 50 نفر به آن حضرت ایمان آورده بودند.

آیة الله جعفر سبحانی،رهبری امّت

شوق انتظار به نقل از سایت تبیان



کلمات کلیدی : اهل سنت
تاریخ انتشار : 91/11/24:: 8:53 عصر نظرات ( )
نوشته شده توسط : علـــی

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه از قبل...

سلف امیه [وهابی]:

آقایان! ایمان ما خیلی محکم تر از آن است که با چند جمله استدلال گونه، سست شود. شرک، شرک است و شاخ و دم ندارد و یک چیز بیشتر نیست و قرآن مشرکین را توبیخ می کند که چرا برای تقرب به خدا، یا رسیدن به حاجات خود، بت ها را شفیع قرار می دهند؛ وجداناً اگر ما پیامبر و یا بنده صالح دیگری را شفیع قرار دهیم با مشرکان چه فرقی خواهیم داشت؟ آنها بت را شفیع قرار می دهند و ما پیامبر را؟


علی عبدالله [ شیعه اثنی عشری]:

من به جناب سلف امیه عرض می کنم که اگر برهان های قرآنی ما کسی را نسبت به عقاید خود مردد کند خود نوری است که پرده جهل و تعصب را کنار می زند و عیوب عقاید را برملا می سازد. نام دیگر قرآن، فرقان است یعنی فرق گذرانده بین حق و باطل.

دوستان من توجه کنند که معیار شرک را قرآن به وضوح بیان کرده و سخن نهایی بنده هم همان است، اما ابتدا تقاضا دارم شما تعریف خود را از شرک ارائه دهید تا ملاحظه کنیم چقدر با نظر قرآن سازگار است، آنگاه اگر برداشت من درست بود بپذیرید ولو پذیرش شما در دلتان باشد واظهار آن را صلاح ندانید به هر حال همه ما آزاد هستیم.


بن شریح [وهابی]:

علی عبدالله! خوب گوش کن تا چیزی یاد بگیری، به طوری که اشاره کردم، ما یک قاعده کلی داریم و آن اینکه کارهایی که فقط مقدور خداوند و منحصراً در حوزه قدرت الهی می باشد، نسبت دادن آن به غیر خدا همان شرک است. شفاعت فقط فعل خداست و از غیر او انتظار شفاعت داشتن شرک اکبر است، در برابر بت ها سجده و تعظیم و دست تبرک کشیدن بر سر و صورت بت ها و درخواست حاجت از آنها، خواه بت سنگی باشد و خواه بندگان صالح خدا، همه از مقوله شرک است.

جناب محمدبن عبدالوهاب در بیانات خود درباره شفاعت فتوا داده است که خدا به پیامبر صل الله علیه و آله مقام شفاعت داده است ولی موحد فقط در آخرت که پیامبر زنده شده است حق دارد بگوید: «خدایا پیامبر را شفیع من بگردان» تازه در آنجا هم نباید از خود پیامبر درخواست کند زیرا این شرک است.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

همان طور که مفتی ما فرمودند، قرآن در توبیخ مشرکان می گوید: « ویقولون هؤلاء شفعائنا : می گویند این بت ها شفیعان ما هستند -یونس/18-».

محمدبن عبدالوهاب گفته است، مشرکان بت ها را می خوانند و می پرستند و قرآن در مقام توبیخ آنها می گوید:« اولئک الذین یبتغون الی ربهم الوسیلة ایهم اقرب و یرجون رحمته... آن کسانی را که ایشان می خوانند مانند ملائکه یا پیامبران و اولیاء، خود همین ها به سوی خدا وسیله می جویند که کدامشان به او نزدیک ترند و به رحمت خدا امید بسته اند و از عذابش می ترسند- اسراء/57-».  حالا علی عبدالله بگوید شرک در تعریف تشیع چیست؟


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

من قبل از تعریف شرک از شما سئوالی می کنم. آیا شخص ثروتمندی که مالک همه هتل ها و شرکت های متفرقه است، اختیار این را دارد که چیزی از دارایی های خود را به دیگری تملیک کند یا نه؟ طبعاً خواهید گفت: آری. آیا خداوند که صاحب شفاعت، مرگ و میرها و شفاهاست نمی تواند مقداری از این توانایی ها و ملک ها را به کسی واگذارد؟ آیا اگر خدا چنین کرد، باز هم می گویید شرکی صورت گرفته و توحید به خطر افتاده است؟

شما در قرآن می خوانید «قل اللهم مالک الملک: بگو ای خدای من، تو صاحب هر چه قدرت و سلطه است می باشی - تؤتی الملک می تشاءُ:  عطا می کنی ملک و سلطه را به هر که اراده کنی - آل عمران».

خداوند به عیسی علیه السلام از همان قدرت اختصاصی خودش، احیای اموات و شفای بیماران و علم غیب و خلق پرنده را داده و او هم بارها آن را به رؤیت مردم رسانده است. آیا در اینجا شرکی صورت گرفته است؟

همه سخن من در تعریف شرک این است، هر آنچه ما آن را شرک می دانیم و شاید بت پرست هم انجام می دهد، اگر به اذن خدا باشد توحید است و اگر بی اذن و بی تأیید او باشد شرک است.  معلوم است که سجده فقط برای خداست، اما چون «سجده کردن برای آدم» به امر خدا بوده، پس بندگی خداست و لذا خداوند به ابلیس فرمود: «ما منَعَکَ» چه باعث شد سجده نکنی، وقتی که من تو را امر کردم.

ملاک توحید و بندگی و شرک، اطاعت امر است. تبرک جستن به سنگ و چوب و پارچه که بت پرست انجام می دهد، شرک است. ولی همین عمل وقتی به امر خدا باشد بندگی و توحید است. استلام حجرالاسود و تبرک جویی از آن دقیقا مثل کاری است که مشرک با بت ها می کند، اما چون استلام حجر (استلام حجر، دست کشیدن بر سنگ حجرالاسود در کعبه برای تبرک است) به اذن الله است جزء مستحبات حج می شود و همه پاسخ من در حل معیار شرک بر میگردد به جمله « اذن الله ».

در بحث شفاعت هم قضیه از همین قرار است. می فرماید: « من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه - بقره/255-». یعنی شفاعت با اذن خدا توحید است نه شرک.

بت پرست ها معبودهایی را بدون تعیین و اذن خداوند، صاحب شفاعت و حاجت دهی معرفی می کردند و این شرک بود.

آقایان به این آیات مبارکه ای که قرائت می کنم توجه کنید تا عرض من ثابت شود و اگر کسی صریح این آیات را هم نپذیرد ما با او بحصی نداریم.


« وَیعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ ینَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا : از غیر خدا چیزی را می پرستند که خدا بر صحت آن چیزی را نازل نکرده است- حج/71-». یعنی اگر خدا برای پرستش آن اذنی صادر کرده بود مانعی نداشت.


« مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ : شما غیر خدا جز نام هایی را که خود و پدرانتان آنها را نام گذاشته اید، و عنوان داده اید نمی پرستید که خداوند بر آن هیچ گونه حجت و مجوزی نازل نکرده است- یوسف/40-»؛ یعنی اگر خدا اذن داده بود، کارتان توحیدی می شد.


منبع: حق با کیست، ج2، ص16-13



کلمات کلیدی : مناظره تشیع و اهل سنت
تاریخ انتشار : 91/11/21:: 11:22 عصر نظرات ( )
نوشته شده توسط : علـــی

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه قسمت قبل...


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

این نکته دقیق و ظریفی است. لطفاً بیشتر توضیح دهید که معنای آیه که فرمود: قل لله الشفاعةُ جَمیعاً  چه می شود؟ زیرا مفهوم این است که شفاعت فقط مال خداست و در این میان وجود شفیع چه لزومی دارد.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

اصولاً معنای شفاعت لزوم وجود شفیع است منتهی برپایی نظام شفاعت و قوانین آن به دست اوست که مثلاً چه کسانی حق شفاعت دارند، و چه کسانی مشمول شفاعت می شوند، چه گناهی قابل شفاعت شدن است، و چه زمانی شفاعت نافذ است و ... بنابراین مالکیت خدا بر شفاعت به معنای طرح و ایجاد سلسله شفاعت است که در آن شفیع و شفاعت شونده و طرف پذیرش شفاعت عنوان می شود.


سلف امیه [وهابی]:

خدا که نیاز ندارد واسطه تراشی کندو خوب خودش ببخشد و عفو نماید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

مگر هر کاری که خدا می کند باید از روی نیاز باشد؟ خیر، از روی نیاز نیست بلکه از روی حکمت و تدبیر است هر چند ما از حکمت و علل کارهایش درک کاملی نداشته باشیم. شاید بدین وسیله خداوند می خواهد بندگانش را علاقمند به اولیای خود کند تا از نور هدایتشان بهره بیشتری ببرند، شاید خدا می خواهد بدین وسیله به اولیای خود پاداش دهد و فضل و قرب آنان را در نزد خود اعلام نماید.

... ادامه دارد

منبع: حق با کیست، ص 12-11



کلمات کلیدی : مناظره تشیع و اهل سنت
تاریخ انتشار : 91/11/15:: 7:23 عصر نظرات ( )
نوشته شده توسط : علـــی

بسم الله الرحمن الرحیم


"حسان بن ثابت از شعراى غدیر است که ترجمه قسمتى از اشعار او در ص 94 و 95 ج 2 ترجمه الغدیر گذشت و باز به طور خلاصه ترجمه اش را مینویسم".

پیامبر بزرگوار، درروز غدیر به مسلمانان ندا کرد و گفت:

نبى و مولاى شما کیست؟ بدون هیچگونه درنگ وچشم پوشى گفتند:

خداوند مولاى ماست و تو پیامبر مائى و از ما، هیچگونه عصیانى دراین زمینه نخواهى دهد.

پیغمبر اکرم به على فرمود: برخیز که تو بعد از من پیشواى این خلقى.

هر که من مولاى اویم، على مولاى اوست، و بر شماست که به راستى پیرو اوباشید.

خداوندا دوستدار دوستان او باش و دشمن دشمنانش.



الغدیر، ج3 ص6



کلمات کلیدی : امیرالمومنین؟
تاریخ انتشار : 91/11/12:: 9:37 عصر نظرات ( )
نوشته شده توسط : علـــی

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه از قبل...


بن شریح [وهابی]:

تو می گویی شفیع بودن خدا عملی نیست و نمی شود خدا خود شفیع باشد. این حرف تو کفر و شرک اکبر است. چگونه ممکن است خداوند خود صاحب شفاعت باشد ولی شفیع بودنش معقول نباشد؟


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

جناب علی عبدالله! برای من هم سئوال است و فکر می کنم اشکال جناب بن شریح وارد باشد. به هر حال شما باید این کلی گویی را توضیح دهید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

توضیح این که شفاعت سه پایه دارد: 1- شفاعت شونده (مشفوع له) 2- شفاعت کننده (شفیع) 3- شفاعت پذیر که خداست.

وقتی ولیّ صالحی شفیع می شود، سه پایه تحقق پیدا می کند. مجرمی که شفاعت می خواهد و ولیی که واسطه می شود و خدایی که شفاعت را درباره گناهکار می پذیرد.

حال اگر ما خود خداوند را شفیع بدانیم، مسئله دو پایه ای می گردد. شفاعت شونده که همان فرد گناهکار است، شفیع که خداوند است. خوب خداوند واسطه می شود بین مجم و چه کسی؟ معنا ندارد که خدا هم واسطه باشد و هم پذیرنده آن.

حال اگر بگویید هیچ اشکالی ندارد که خدا هم شفیع باشد و هم شفاعت پذیر چرا که خداوند با شفاعت خود مجرم را بخشیده است. پاسخ ما این خواهد بود که در اینجا نباید کلمه شفیع به کار ببرید بلکه بگویید خدا مجرمی را بخشید و این، مفهوم توبه و مغفرت است که غیر از مسئله شفاعت می باشد.

منبع: حق با کیست؟، ص12-11

 

ادامه دارد...



کلمات کلیدی : مناظره تشیع و اهل سنت
تاریخ انتشار : 91/11/12:: 9:35 عصر نظرات ( )
نوشته شده توسط : علـــی

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه از قسمت سوم...

علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

من در تأیید سخن دکتر، نتیجه می گیرم که شفاعت مورد رضای خدا از مقوله توحید است. فَلا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ : پس شفاعت شافعان سوشان ندهد- (المدثر/48) ، روی هم رفته پس شفاعتی هست، منتها چون به «اذن الله » نیست سودی نمی دهد و می فرماید: « ما مِن شَفیع اِلا مِن بَعدِ اِذنِهِ : هیچ شفیعی نیست مگر بعد از اذن او - یونس/3 -»، « یَومَئذ لا تَنفعُ الشفاعَةُ الا مَن اَذِنَ لَهُ الرحمن : آن روز شفاعت بی فایده است، مگر شفاعت آن کس که خدای رحمان به او اذن دهد و از گفته ی او راضی باشد - طه/109 -».


عمر عبدالوافی [وهابی] : 

ولی خدا در قرآن شفاعت غیر خدا را به طور مطلق نفی کرده می فرماید: شفاعت فقط مال خداست. « ما لَکم مِن دونه مِ ولی وَ لا شفیع افلا تتذکرون : برای شما در برابر خدا هیچ گونه ولی و شفیعی نیست آیا به خود نمی آیید؟ - سجده/4 - ».


سلف امیه [وهابی]:

عمر عبدالوافی راست می گوی. در آیه دیگری می گوید: « وَ التقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعَة : بترسید از روزی که کسی از دیگری نمی تواند مشکلی را برطرف سازد و از او شفاعتی پذیرفته نمی شود - بقره/48 -».

در جای دیگر گفته است: « فلا تَنفعهم شَفاعة الشافعینَ : پس شفاعت شافعان سودشان نمی دهد - مدثر/48 ».  در یک کلمه قرآن می گوید: « قل لله الشفاعة جمیعا : بگو تمام شفاعت جمعاً مال خداست و به دیگری نمی رسد - زمر/44 - ».  پس فقط خدا شفیع است. 


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

شما آقایان به این آیات با پیشدواری می نگرید و به آیاتی که شفاعت را به دو قسم کرده توجه نمی کنید. شما مشمول آن ضرب المثل هستید که می گوید: « کلوا وَ اشرَبوا » را تو در گوش کن و « لا تُسرفوا » را فراموش کن. آیاتی را که شما آوردید در مورد شفاعت های باطل است و آن شفاعت بی اذن خداست و در مقابل آن شفاعت مأذون، شفاعت صحیح است. 

خواهش می کنم خوب دقت کنید. این که می گویید خدا صاحب کل شفاعت است، قبول می کنیم. اما این که می گویید خداوند خودش شفیع است، قابل قبول نیست خداوند که مالک شفاعت است چگونه می خواهد شفاعت خود را به جریان بیندازد، آیا راهی جز این هست که آن را به عده ای واگذار کند و اذن دهد؟ ....

 

منبع: حق باکیست؟ ، ص 11-10



کلمات کلیدی : مناظره تشیع و اهل سنت
تاریخ انتشار : 91/11/8:: 9:26 عصر نظرات ( )